از فراموشی تا نجاتِ گذشته

ایستادن روی گسست

منتشرشده در ایران جمعه 1400/1/27

 

در آن‌چه که فراموش‌شده‌است، نیرویی وجود دارد که اکنون آن را پس می‌زند. بقولِ بلانشو، در فراموشی آن چیزی وجود دارد که از ما روی برمی‌گرداند و همین‌طور انحرافی که از خودِ فراموشی ناشی می‌شود.

آن‌چه که یک روان‌کار و یا گاه یک تاریخ‌‌پژوه، انجام می‌دهند، حرکتی‌ست به سوی‌ آن‌چه پس‌زده‌شده‌ است؛ آن‌چه فراموش‌شده‌ است؛ به آن‌چه که اکنون، از آن روی‌ برمی‌گرداند و آن را پس می‌زند.

حافظه، یک پیوستارِ خیالی را پیشِ رویِ «به‌یادآوردن»ای می‌گذارد که قصدش به‌دست‌آوردنِ یک روایتِ خطی و منظم از گذشته‌‌ی فردی‌است. این گذشته‌ی فردی، این‌جا سلسله وقایعی‌است که بر حسبِ قانونِ نانوشته‌ی علت و معلولی‌یی کنارِ هم چیده‌شده‌اند و واقعه‌ی پیشین، واقعه‌ی بعد از خود را سبب شده و آن واقعه نیز؛ بعد از خود را. در این شکل از به‌یادآوردن، روایتی به‌دست می‌آید که نظمِ موجود را برهم نزند؛ به زبانِ روان‌کاوانه، یعنی آزاردهنده، تهدیدکننده، تنش‌زا نباشد. این‌جا، آن وقایعِ رنج‌آور، خودآگاه و ناخودآگاه، سرکوب می‌شوند.

فرد، در خوانشِ خود از گذشته‌ی شخصی، نیروهای برسازنده‌ی وقایعِ زندگی‌اش را احتمالا آگاهانه می‌پندارد.

آن‌چه یک روان‌کار انجام می‌دهد، تقریبا در جهتی عکسِ حرکتِ آن فرد است. روان‌کاو، نظمِ وضعیتِ فعلی را برهم می‌زند؛ او این کار را با شکلی دیگر از به‌یادآوردن محقق می‌کند. در این فرآیند، آن چیزهایی به‌یادآورده می‌شوند که در وضعیتِ فعلی آن فرد، در نظمِ پریشانِ آپاراتوسِ روان‌اش، تنشی جدی و آزاردهنده ایجاد می‌کند. از این رو، فرآیندِ عملِ روانکاوی، در ابتدای کار، رنج‌آور، تنش‌زا و تهدید کننده‌است.

اما روان‌کاو چه چیزهایی را در آن فرد، به‌ یادش می‌آورد که خود به تنهایی شاید به‌سختی بتواند چنین کند؟

آن‌چه از یادرفته، به زبانِ روان‌کاوانه، به دلایلِ مختلفی، همگی در نهایت تهدید و آزاردهنده و نابهنجار و برهم‌زننده‌ی نظمِ آپاراتوسِ روان هستند؛ آپاراتوسی که در آن هنجارها و منطقِ فیزیکالِ واقعیت و هنجارهای اجتماع و اخلاقِ برساخته‌ی آن، معیارهایی هستند برای سرکوبِ آن میل‌ها و آرزوهایِ سرکوب‌شده، که در نهایت در سیستم روانی، به‌دلیل این‌که قرارست نظمی حاکم شود، واپس‌رانده می‌شوند. اینها اما فراموش نمی‌شوند. آن‌ها از سطحِ آگاهی غایب می‌شوند؛ اما هستند. آنها غیاب‌هایی هستند که به شکلِ گسست و شکستگی در آپاراتوسِ روان، «رد» باقی می‌گذارند. روان‌کاو، از طریقِ این ردهاست که دست به ردیابی در فرد می‌زند و آن‌چه که در این گسست‌ها رخ‌داده را به‌یاد می‌آورد. روان‌کاو، در این شکستگی‌ها می‌ماند تا از طریقِ نجاتِ گذشته، دریچه‌ای در اکنون گشوده شود برایِ فهمِ روایتِ گسترده‌تری از وضعیت فعلی و ایجادِ تغییر و بهبودی در آن.

تاریخ‌پژوهی نیز می‌تواند همچون آن به‌یادآوردنِ خطی و علت و معلولی و یکدست باشد، و هم چونان یک روان‌کاو، چیزهایی را به‌یاد بیاورد که فراموش‌شده‌اند؛ دیده نشده‌اند، شنیده نشده‌اند، سرکوب‌شده‌اند. آن‌طور که والتر بنیامین می‌نویسند : «امروز بر گذشته نور می‌تاباند و گذشته برای زمان حال به صورت یک نیرو بروز می‌کند»

به ‌زعم او، فقط یک جامعه‌ی انسانیِ رستگار شده قادر است گذشته‌اش را تمام و کمال صاحب شود، بی‌آن‌که در تاریخ، به صورت گزینشی عمل کند و از رنج‌های آدمیان، حتا ضعیف‌ترین‌شان چشم‌پوشی کند. نویسندگانی که بر رنج‌های آدمیان گواهی داده‌اند، چونان یک مورّخان‌اند.

بدیهی‌است که آن‌چه یک روان‌کاو انجام می‌دهد، در مواجهه با یک فرد است و از آن‌سو یک مورخ، [با نگاهِ بنیامین]، در مواجهه با گذشته‌ای جمعی و تاریخی است؛ اما روشِ آن‌ها غرابت‌هایی نسبت به یکدیگر دارند؛ هر دو با «امرِ سرکوب‌شده» سر و کار دارند، هر دو معتقدند که گذشته، به‌مثابه‌ یک نیرو، برای اکنون است و از مسیر آن می‌توان دست به تغییر اکنون زد؛ و هر دو در گسست‌هایی می‌ایستند که امرِ غایب در آن لانه کرده.

به همان میزان که کارِ یک روانکاو، برایِ فردِ روانکاوی شده، رنج و تنش به همراه می‌آورد؛ آن‌چه تاریخ‌پژوه نیز؛ البته با نگاه و روشی که ذکر شد، انجام می‌دهد، در نظمِ موجود تنش به‌وجود می‌آورد و ممکن‌است برایِ به‌وجود آوردندگانِ آن نظم، رنج‌آور باشد، چراکه آن‌چه قرارست روایت‌شود، دیگر آن روایتِ منطقی و خطی نیست، روایتِ صداهایی‌ست که فراموش و سرکوب‌شده [آگاهانه یا ناآگاهانه].

به زعمِ بلانشو، هنگامی‌ که ما یک کلمه‌ را فراموش‌ یا گم می‌کنیم، کلمه همچنان خود را از طریق فقدان نشان می‌دهد؛ در واقع ما آن کلمه را چونان یک فراموش‌شده در اختیار داریم، و از این‌رو آن را در غیابی باز تأیید می‌کنیم؛ غیابی که به نظر می‌رسید ناگزیر و ناچار به پر شدن بود؛ و تصور می‌شد، مکان آن باید پنهان شود.

این مکان، همان ردها و گسست‌هاست که پنهان‌شده‌اند و نشده‌اند. از آن رو پنهان‌اند که به‌یادآوردنی گزینشی و خطی و منظم و سطحی مد نظر باشد و از آن‌ رو پنهان‌نشده که می‌توان به آن چنگ‌انداخت و ردها را پی‌گرفت و عکسِ حرکتِ آن فراموشی قدم برداشت.

 

 

 

 

لینک مطلب