دنبالكنندگان اينستاگرام به مثابه ابژههاي خويشتني، مسعود ریاحی، روزنامه اعتماد
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=64276
اينستاگرام، به سبب فيلتر نبودن، گفتمان فرهنگ تصويري و بسياري از دلايل ديگر، به چنان محبوبيت و جايگاهي در بين ايرانيان رسيده است كه گاهي به مثابه زيستي موازي ميتوان به آن نگريست. يادداشت حاضر در پي خوانشي اسطورهاي-روانكاوانه از برخي جنبههاي اين شبكه اجتماعي است. جنبههاي مورد نظر، ميل به جذب دنبالكننده (فالوور)، پسنديده شدن (لايك) و ارايه تصويري آرماني از پروفايل شخصي است.
فرويد ايده نارسيسيسم (خود شيفتگي) را از اسطوره يوياني (نارسيس) گرفته است، نارسيس پسر زيبايي بود كه به هيچ درخواست وصالي پاسخ مثبت نميداد و گويي ديگري براي او موجوديت نداشت. از سويي ديگر «اكو» پري پرحرفي بود كه بهوسيله هرا، محكوم به خاموشي ابدي شده بود و تنها ميتوانست، آخرين سيلاب كلماتي كه از دهان هركس خارج ميشد را تكرار كند. هنگامي كه اكو، نارسيس را ديد، عاشقش شد، اما نارسيس به او نيز هيچ توجهي نكرد تا اكو در فراق وصال، از بين برود. اكو نارسيس را نفرين كرد تا به حال خودش گرفتار شود. نارسيس هنگامي كه تصوير خود را در آب ديد، عاشق خودش شد و از آنجا كه وصال با تصوير خود ممكن نبود، در فراق وصالي خيالي، درمانده و ناكام، تا پايان عمر، فرسوده و تكيده ماند. هاينز كوهات نيز گويي ايده نياز كودك، به دريافت پاسخ انعكاسي از محيط و مخصوصا مادر را، از اين اسطوره وام گرفته است. كوهات توضيح ميدهد كودك در اوايل زندگياش، نميتواند ميان خود و بيرون از خود تمايزي قايل شود، كمكم با رشدكردنش، بيرون از خود را به شكل انعكاسي از خود يا اشيا و ابژههايي از خود، درك ميكند. كوهات اين انعكاس خود را كه به وسيله ابژههاي بيروني صورت ميگيرد را ابژههاي خويشتني مينامد كه بزرگترينشان مادر است. گويي، كودك مدام نياز دارد تا از سوي والد و مخصوصا مادر، ارزشمند شمرده شود تا بتواند عزت نفس خود را بهوسيله اين انعكاسهاي مثبت و آرماني شده، بسازد و خودش را ارزشمند ادراك كند. در صورت انعكاس نيافتن ارزشمندي و قدرت كودك، اين امر مانع از دستيابي او به تصويري واقعي از تواناييها و محدوديتهاي خود ميشود و گويي مادر، كودك را صرفا زماني ارزشمند شمرده است كه او مطابق با خواست و شروط مادر، رفتار كرده است.
اين پذيرش و خواست مشروط كودك، در او حالتي را به وجود ميآورد كه گويي مدام، در پي جستوجوي اين ابژه آرماني شده بيروني براي تاييد خودش است. به نوعي كودك، جهان را امتدادي از خود ميبيند كه در دستيابي به آن، ناكام است. اينگونه است كه زير متن خودشيفتگي، احساس حقارت و عدم احساس ارزشمندي است.
ميل شديد به جذب حداكثري دنبالكننده را ميتوان از اين زاويه، به مثابه تلاشي دانست براي جمعآوري ابژهايي كه پنداشته ميشود از آن «خود» است. جمعآورياي كه قرار است تصوير مخدوش فاقد قدرت «خود» را ترميم كند. گويي دنبالكنندگان، پسنديده شدنها، آن انعكاس گمشده (صداي اكو) هستند كه نام ما را فرياد ميزنند. به تعبيري ديگر، تلاش براي ساخت يك پروفايل آرماني شده و قدرتمند كه داراي تعداد حداكثري دنبالكننده و تاييد روزانه است، تلاش براي برساخت تصوير «مادر» است. مادري كه رابطه فرد، با او دچار اختلال بوده است. مادري كه كودك نتوانسته، تصوير ارزشمند بودن خودش را در او جستوجو كند و حال به دنبال ساخت اين منبع قدرت است. در چنين وضعيتي است كه فرد، ديگران را نه در مقام فردي مستقل، كه در مقام ابژه و وسيلههايي براي برساخت تصوير قدرتمندانه و كمال مطلوب ميبيند.
از سويي ديگر، بسياري از افراد تلاش ميكنند تا تصوير صورت و اندام خود را با مكانها، غذاها، لباسها و اتومبيلهاي آرمانيشده، همجوار كنند و گويي با تصوير كمال مطلوب و بيعيب و نقص آن اشيا و مكانها همانندسازي و سپس آنها را درونفكني كنند تا بيش از پيش تصوير خود مخدوش شدهشان را بهبود بخشند. گويي تلاش براي ساخت پروفايل آرماني و محتويات آن، همان تصويري است كه نارسيس آن را در آب ديد (تصوير خودش را).
در اين شرايط، فرد از اين فضاي وهمآلود به عنوان مكانيزمي دفاعي در برابر احساس شديد حقارت، طرد و رهاشدگياش استفاده ميكند. گويي نااميدي از يافتن تصوير ارزشمند و مطلوب بودن خود در آيينه سرد و كدر والدين، او را به سوي خودش رانده است و حال تلاش ميكند شرايطي را فراهم آورد كه در آن احساس توانايي و مطلوب بودن وجود داشته باشد. اين توانايي صرفا به تصوير مطلوب از صورت و بدن نيز محدود نميشود، بلكه ميتواند با همجواري با افراد مهم، ماركها و... ظهور كند.
در مجموع ميتوان، ميل به دنبالكنندگان و تاييد گرفتن از آنان را ميل ناهوشيار به «اكو» دانست، اويي كه نام ما و مطلوبيت ما را فرياد ميزند. «اكو» نارسيس را نفرين به ماندن در خود ميكند، همانگونه كه فرد تلاشكننده براي برساخت مادر نمادين، در خود و تصوير گمگشته خود ميماند.